شبِ یلدایِ 97بود.طبق معمول داشتیم پیام میدادیم که گفت خبراییِ
اولش شوکه شدم،و تا مدت هاا گفتم واقعاا
دیگه کم کم کمرنگ شد.
دو هفته بعدش واقعاا خبری شد و. کلا محو شد
تا چهار ماه بعدشم به دلیل تولد ایلیا نرفتم شمال.
عید دیدمش که جزو متاهلینِ.
پ.ن:دور که باشی دیگه همه چیز رو یهویی تجربه میکنی.فرصتی برای باور کردن نداری!
درباره این سایت